یامهدی گفت و...
07 دی 1397
وقتی میرفتیم گلزار شهدا، همه گریه می کردند ؛اما او میخندید،فاتحه میخواند و با شوخی به شهدا میگفت: چی شدکه تنها رفتین و منو نبردین؟
بهش میگفتم: بابا!! اینا شهید هستند ، سنگین باش ، احترامشون رو نگه دار ... می گفت: من با اینها رو دربایستی ندارم که …
شبِ عملیات خیبر بغلم کرد و با گریه خداحافظی کردیم. بهم گفت: من این دفعه شهید میشم ، به سبکِ خودم بیا گلزار شهدا و قشنگ باهام حرف بزن…
گلوله خورد توی صورتش ، آرام لبخند زد و گفت: یا مهدی (عج) و تمام…
(چه زیباست انس با شهدا…)
?منبع: روزگاران 1 « کتاب خاطرات » ، ص 56