ازخودگذشتی حتی بعدازشهادت...
هفده ساله بود که درطلائیه رستگارشد وپرکشید.شهیداکبرصفارا می گویم،سواربرقایق افکارش،دردریای وصیت نامه اش بودم که توجهم به بادبان قایق جلب شد،با خط خودش کلام حضرت امیر را نوشته بود:«عضوا علی الجهاد بنواجذکم ولا تلفتوا الی ناعق تعق.»
«باچنگ و دندان به جهاد برخیزید و به زمزمه های شوم صلح و سازش اعتنانکنید.»نهج البلاغه_خطبه۱۲۱
آرزو ها وخواسته های زیبایی داشت،اما یکی از خواسته هایش ازجنس ایثارخالصانه بود؛آری دریافتم که اسلام درگوشت و پوست وخونشان جریان داشته است که اندیشه و درخواست هایشان اینگونه بود…
میخواستم ازقایق پیاده شوم و پادر دنیای خودمان بگذارم که چشمم به افتاد به…
خواسته اش این بود:
«پدرومادرعزیزم،هروقت به بهشت زهرا می روید،اول سر قبرمفقودین(شهدای گمنام)بروید؛چون آنهاواجب تر ازماهستند…اگرنیامدم بدانید درقبرمفقودین هستم…والسلام علی من اتبع الهدی»
#نردبانی از جنس نور.
#جهاد
#شهیداکبرصفا